باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم، ناامید نیستیم، بحران امید داریم

به گزارش مجله سلو بلاگ، خبرنگاران، گروه دین و اندیشه- سارا فرجی: این روزها در شبکه های اجتماعی و بسیاری از تحلیل ها شاهد این هستیم که عده ای فردگرایی و نداشتن روحیه مشارکت و کار گروهی را به خصیصه ایرانی بودن نسبت می دهند ولی مقصود فراستخواه، جامعه شناس ایرانی و استاد برنامه ریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی که سالهاست روی موضوع خلقیات ایرانی کار می نماید و کتاب معروف ما ایرانیان را نوشته است، نظر دیگری دارد و معتقد است نباید نسبت به خلقیات ایرانی نگاه ذات باورانه داشت. وی معتقد است که در بطن این همه رنج و تنش در دوران فعلی نوعی امید برای تغییر و توسعه وجود دارد. در ادامه گفتگوی مفصلی که با این پژوهشگر به بهانه شیوع ویروس کرونا و ابعاد جامعه شناختی آن انجام دادیم را می خوانید؛

باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم، ناامید نیستیم، بحران امید داریم

*آقای فراستخواه در شرایطی که کرونا شیوع پیدا نموده و همه جامعه به نوعی با آن درگیر هستند، ما رفتارها و خصیصه هایی از افراد جامعه می بینیم که کمی کار تحلیل جامعه را سخت می نماید، فکر می کنید چرا اینگونه است؟

من تصور می کنم که جامعه ایران، خصیصه ژانوسی دارد و یک جامعه گمراه نماینده شده است، اسطوره ژانوس دوتا چهره دارد؛ خیام هم که ریاضیدان و خیلی هم منطقی است درباره این خصیصه شعری دارد که می گوید:

مائیم که اصل شادی و کان غمیم

سرمایه دادیم و نهاد ستمیم

پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم

آئینه زنگ خورده و جام جمیم

پس می بینید که در ادبیاتمان هم به این خصیصه ایرانی ها اشاره شده است. به طور کلی در بشریت، انسانیت یک تعین پیشینی ندارد، منتها در جهت تاریخی ما این شکاف بیشتر شده است. به دلیل همین خصیصه ژانوسی هم باید در آنالیز مسائل این جامعه کمی دقت کرد.

*علت وجود این خصیصه چیست؟

دلایل متعددی دارد؛ به نظر من یکی از دلایل آن جهت تاریخی سختی است که ایران داشته است. چون هم سرزمین بسیار گسترده ای است و هم پرحادثه بوده است، ضمن اینکه در یک موقعیت ژئوپولتیک و ژئوکالچر پیچیده واقع بوده است، اما از همه مهم تر اینکه سیستم های اجتماعی که در این جامعه شکل گرفته به دلایل مختلفی همواره همراه با استبداد تاریخی بوده است، بنابراین مشارکت مردم به صورت خودجوش و درون زا از بین می رفته است، چون استبداد همه چیز را کنترل می نماید و نسبت به همه چیز بدبین است، در نتیجه این الگوهای استبدادی تاریخی که متأسفانه فراوان هم بوده است مانع رشد بخش های مدنی و مردم نهاد شده است.

در نتیجه جامعه تمرین اندکی برای فعالیت های خودجوش داشته است و نتوانسته امور خود را با سازمان یابی درون زا رتق و فتق نمایند. در واقع فرصت مشارکت برای مردم کم فراهم شده است، در نتیجه ما همواره شاهد پراکندگی، بیگانگی مردم از هم و توده وارگی و ذره وارگی هستیم. یعنی در جامعه ما همواره یا همه چیز مطبوع بود و جامعه توده وار و یک موج شکل می گرفت - که در این میان عده ای هم موج سواری می کردند- یا اینکه جامعه خسته می شد و دوباره به حالت اتمیزه شدن و ذره وارگی برمی گشت. بنابراین این دو چهره بودن را در همین جا هم می بینید و معلوم می گردد که پایداری و فرصت سازمان یابی درون زای اجتماعی هیچوقت برای ما فراهم نشده است. بنده به عنوان یک معلم و محقق که ده ها تحقیق جدی انجام داده است بحث علمی و تاریخی می کنم و اصلاً بحث هایم سیاسی، ایدئولوژیک و پوپولیستی نیست.

*شما درکتاب ما ایرانیان به خلق و خوی ایرانیان پرداخته اید و خصیصه هایی را برای ایرانیان تعریف نموده اید، در مواقعی مثل این روزها هم در جامعه خیلی می شنویم که بسیاری از رفتارهای افراد به ایرانی بودنشان نسبت داده می گردد و مثلاً می گوئیم ایرانی ها همواره در کار گروهی ضعیف هستند، با توجه به موقعیت فعلی جامعه و صحبت های این چنینی چقدر رفتار مردم در این شرایط را می توان به خصیصه و خلق و خوی ایرانی نسبت داد؟

من در کتاب ما ایرانیان که اشاره کردید هم مطرح کردم که درباره خلق و خوی ایرانیان نباید نگاه ذات باورانه داشت. نه بگوئیم ایرانی ها چنین اند و چنان اند و نه آنها را واجد ذات هنرمند و اینها بدانیم و بگوئیم هنر نزد ایرانیان است و بس.

علاوه بر اینکه در خصوص کشورهای در حال توسعه مثل ما همواره یک نظریه عقب ماندگی هم سایه انداخته و ما را تهدید می نماید که همواره عقب مانده ایم در حالی که این نظریات گمراه نماینده است چون ما ذاتاً نه خیلی خوب و عجیب بودیم و هستیم و نه خیلی بد. چون باید قبول کنیم که ساختارها، رفتارها را توسعه و شکل می دهد. پس بنده بیشتر از اینکه خلقیات گرا باشم، موقعیت گرا و نهادگرای نوین هستم.

توجه داشته باشید که فاصله و شکاف میان ملت و دولت، حس تعلق خاطر سرزمینی و بیگانگی را زیاد می نماید. در صورتی که اگر نهادها مردم را سازماندهی نمایند و مردم را وارد مشارکت نمایند، این فاصله کم می گردد. یکی دیگر از مسائل ما این است که سیستم های رسمی در ایران با جهان زندگی ایرانی کمتر آشنا هستند و منطق کف جامعه را نمی فهمند. این نوع نگاه در تصمیماتشان هم وجود دارد و همگی شاهد آن هستیم. به عقیده من، ما درویشی نشسته رو گنج هستیم. طبق بعضی از تحقیقات جهانی، در جامعه ایران علاقه به مشارکت و شوق پیروزیت بالاست، ولی چون شرایط فراهم نمی گردد، همین شوق و علاقه تبدیل به نق زنی و سرخوردگی و همان اتمیزه شدن می گردد.

الان در چین و ووهان کرونا هم وجود دارد، ولی در آنجا بخش بزرگی از حل مسائل به عهده فعالیت های داوطلبانه و مشارکت مردم بود؛ البته فعالیت داوطلبانه در کانادا با فعالیت داوطلبانه در چین خیلی فرق دارد، چون در چین فعالیت های داوطلبانه به وسیله دولت برانگیخته می گردد و در کانادا به وسیله خود مردم، ولی به هر حال چین یک نظم کنفوسیوسی دارد که با یک الگوی جمع گرایانه مردم مشارکت می نمایند. نتیجه اینکه نسبت فوتی های ویروس کرونا در چین 3 درصد بود و در کره جنوبی که سیستم های پیشرفته تر دارد، نسبت فوتی ها 1.6 درصد.

یکی دیگر از مواردی که در سیستم مدیریتی ما وجود دارد این است که مدیران ما به سیستم های مدیریتی جهان توجه ندارند. مثلاً در کشورهای مختلف جهان، رسانه ها به خصوص رادیو و تلویزیون وارد معرکه شدند، آموزش درست می دهند، برنامه های سرگرم نماینده پخش می نمایند، آموزش درسی به بچه ها می دهند.

*خیلی از رفتارهای امروز ما در شرایطی که یک اتفاقی برای کشور می افتد تکرار رفتارهایی است که 30 سال پیش و حتی سال های دورتر داشتیم و در چنین شرایطی به ذهن متبادر می گردد که اتفاقاً برخلاف فرمایش شما یک سری از خصلت های ایرانیان ذاتی است و در طول زمان تغییری نکردند. شما این یکنواختی رفتار و تغییر نکردن را چگونه تحلیل می کنید؟

تحلیل ها و نقطه نظرات من با شما در این مورد فرق دارد. نگاه من اینگونه است که بسامد و فراوانی رفتارها به علت دوام ساختارها و نهادها ناکارآمد است. اصلاحات نهادی در ایران ناتمام است و به نظر من ایران یک طرح ناتمام است. 200 سال است که ایران پویش دارد و همواره مردم می خواهند پیروز گردد، ولی ما چون ساختارهای کارآمد نداریم این پویش و کوشش راه به جایی نمی برد.

* اینکه ما بخواهیم مرتباً منتظر باشیم تا نهادها و ساختارها اصلاح شوند و بعد ما درست شویم راه به جایی نمی برد و یک دور باطل است؛ در این میان نقش فردیت و خودمان چه می گردد؟

سوال خیلی خوبی پرسیدید؛ در چنین شرایطی ما به کنشگران اجتماعی و مدنی نیاز داریم که شرایط فعالیت های محلی و مردم نهاد را ایجاد نمایند. مثال دم دستی اش این است؛ شما در ساختمان یا محله ای که زندگی می کنید به یکی دو نفر کنشگر نیاز دارید تا اوضاع ساختمان یا محله تان را سروسامان دهند. من فکر می کنم یک دومینوی بدبختی برای ما ایجاد شده که ما باید آن را تبدیل به دومینوی خوشبختی کنیم.

البته به یک نکته هم باید توجه داشته باشیم و آن هم اینکه امر اجتماعی در ایران مغلوب امر سیاسی شده است؛ ما باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم و هر امری در جای خود وجود داشته باشد، امر اجتماعی، امر حرفه ای، امر مدنی، امر محلی، امر شهری، امر سازمان های تخصصی، امر مدارس و..... همگی باید زنده بشوند و از زیر یوغ امر سیاسی بیرون بیایند. در ایران یک همبستگی اقتضایی وجود دارد؛ یعنی در صورتی که اقتضا گردد مردم مشارکت می نمایند و همبستگی ایجاد می گردد؛ مثلاً برای یاری به زلزله زدگان یک منطقه ولی چون بسترسازی و سازماندهی مناسبی برای این همبستگی ها انجام نمی دهیم و تشویق نمی شوند، بعد از برطرف یک حادثه باز این همبستگی از بین می رود و هرکسی می رود سراغ زندگی خودش.

*شما در یادداشتی نوشته بودید که رنجی که این روزها می بریم مقدمه امید، توسعه و تحول است، در چنین شرایطی که خیلی ها ناامید و خسته اند چگونه می توان مثل شما فکر کرد و از امید حرف زد؟

نگاه من به امید در ایران کمی پدیدارشناسانه است. ذهن تنبل است و خب طبیعتاً ذهن تنبل دنبال تحلیل های ساده می رود و با چنین ذهنی می گوئیم در ایران نمی توان امید داشت در حالی که این طور نیست، در ایران امید هست، ولی امید توأم با بیم وجود دارد. در واقع ما در ایران فقدان امید نداریم، بلکه بحران امید داریم؛ به این معنا که تجربه های امید توسعه پیدا نمی نمایند. تجربه های امید در ایران افتان و خیزان است به این معنی که مردم امیدهایی دارند، ولی فضاهای محلی، فضای مدنی و … برای آنها فراهم نیست که امید را تجربه نمایند در حالی که اگر امید را تجربه کنیم، توسعه پیدا می نماید و همه گیر می گردد، ولی وقتی اینگونه نیست، امید ما با بیم همراه می گردد.

علت اینکه می گویم این جامعه هنوز امید دارد کوششی است که مردم می نمایند و رنجی که می برند وگرنه اصلاً مردم امیدی به شرایط نداشتند و با خودشان می گفتند شرایط همین است و کاری نمی توان کرد. علت این همه تنش و اینکه مردم آرام نمی گیرند همین امیدی است که مردم برای بهبود اوضاع دارند. موقعی ما به امید پایدار می رسیم که هرکسی قدمی بردارد، مشارکت کند و در کنارش ساختارها را هم اصلاح کنیم و به جای اینکه فقط به تاریکی ها نفرین بفرستیم، شمعی روشن کنیم.

منبع: خبرگزاری مهر
انتشار: 26 اردیبهشت 1399 بروزرسانی: 26 اردیبهشت 1399 گردآورنده: sloblag.com شناسه مطلب: 14459

به "باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم، ناامید نیستیم، بحران امید داریم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم، ناامید نیستیم، بحران امید داریم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید